روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن
  • ۰۲/۰۲/۰۲

برای آدمی که در کافه فیروزه مقابلم نشسته بود

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۵۹ ق.ظ

چند ماه پیش، وقتی هنوز در سردترین روزها می‌زیستم، شباهنگام به مکالمه‌ای پرداختم. در آن سمتِ گوشی آدمی بود که علی‌القاعده بیش از هرکسی باید درکم می‌کرد. او برآورد اگر کمک خواستم بگویم و راستش من نمی‌دانم دگر باید با چه زبانی می‌گفتم که کمک لازمم، که سراسر بودنش را نیازم، که دوست داشتم تو دست مرا بگیری در سردترین زمستانِ عمرم... گاهی فکر می‌کنم چقدر من و تو برای یکدیگر به‌دردنخور بودیم که تو در زمستانت مرا راندی و به زمستانم خودت را دریغ کردی. پسِ این همه اما هنوز دوست داشتم تو را ببینم، دوست داشتم به یکی از آن کافه‌های شلوغ بروم و تو را مقابل خود بیابم اما این بار بجای سکوت و شنفتن، فقط سرت داد می‌کشیدم.

۰۳/۰۱/۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۲)

مث آدم بهش میگفتی دستمو بگیر.

پاسخ:
ترول نباشیم!

نمیدونم دقیقا چی شده و چی گفتین ولی بعضی وقتا یکم واضح تر به طرف بگیم که پیشمون باشه بهتر جواب میگیریم

 

البته ممکنه طرف صرفا تعارف زده باشه که خب کاریش نمیشه کرد 

هعی روزگار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی