روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن
  • ۰۲/۰۲/۰۲

یکه طناب اتصال

پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۴:۰۶ ق.ظ

به رز می‌گویم: نمی‌دانم این دقیقا چیست و همین ابهام آزارم می‌دهد؛ وقتی عاشق مادرت هستی یا عاشق استادت یا عاشق جنس مخالف نوع‌ش مشخص است. این‌جا اما نمی‌توانم بفهمم این حس دقیقا چیست.
می‌گوید: شاید تمام این‌هاست، تمام چیزهایی که نیاز داشتی تا آن لحظات داشته باشی.
فریاد می‌زنم: من خدا را لازم داشتم.
بیش‌تر که می‌اندیشم درمی‌یابم که پربی‌راه هم نیست، آدمی که حیات مدیونش هستی؛ هم حیاتِ عزیزت و هم حیاتِ خودت. چند ماه پیش نوشته بودم:

می‌دونم این یه دوست‌داشتن معمولی نیست ولی این‌که چیه رو هنوز نمی‌دونم. یه حفره‌ای از خلاء‌هام از بچگی و یه بخش قابل توجهی از تسکین این روزهام جمع شده تو این آدم و من پیش از این مقابل هیچ‌کس انقدر بی‌سپر نبودم. گاهی فکر می‌کنم شبیه جوون ماهی‌گیری‌ام که عصرها کوهای جولان رو بالا رفته و  با تنی رنجور پیِ مرهم بوده.
+ آیا مرا بیش از این محبت می‌کنی؟
- تو می‌دانی که تو را دوست می‌دارم.

 

۰۳/۰۲/۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۱)

سوال اینست،

او کیست؟!!!...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی