هوف
پنجشنبه, ۷ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ
از فراموش کردن مدام خودم به تنگ آمدم. خستهام. صدای غار را میشنوم که مرا میخواند. از غرب صدای غار میآید و از شرق صدای بیگانه و رز. دلم میخواهد از آدمها بریده، باری بگریزم؛ نمیگذارندم.
۰۲/۱۰/۰۷
مختصات جنوننامه
از فراموش کردن مدام خودم به تنگ آمدم. خستهام. صدای غار را میشنوم که مرا میخواند. از غرب صدای غار میآید و از شرق صدای بیگانه و رز. دلم میخواهد از آدمها بریده، باری بگریزم؛ نمیگذارندم.