مردم اغلب با IQ پایینها مهربانند؛ چرا EQ پایینها نه؟
یک بیماری ژنتیکی را در نظر بگیرید؛ چه میدانم! از همانها که مشکل در تک تک دیانایهای بدن رسوخ کرده:
مثلا تالاسمی. شما نمیتوانید یک بیمار تالاسمی را از شر ژنهای بیمارش خلاص کنید.
نمیتوانید با گفتن جملهی "پاشو ادای حال بدا رو در نیار" او را از خستگی برهانید.
یک بیمار تالاسمی نمیتواند با "تمرین" مشکل کمبود گلبولهای قرمزش را حل و فصل کند.
تقلید و فهم کنشهای یک فرد سالم باعث سالم شدن بیمار تالاسمی نمیشود و الخ...
این همه نوشتم که بگویم گاهی برخی مشکلات روانشناختی ما هم میتوانند در عمق جان ژنهای ما رسوخ کرده و تغییرشان مساوی حذف خود و ایجاد دیگری باشد.
لختی پیش به کارنامهی اعمالم در دوران دانشآموزی نگاه میکردم. جالبانگیزترین نکته برای من نمرهی درس "مطالعات اجتماعی"ام بود؛ پسِ کلاس سوم ابتدایی دیگر هرگز نمرهی کامل در آن درس نگرفتم! و خب چه اصراریست؟ دلم میخواهد مثل انیمیشنهای والتدیزنی بپذیرم خود را؛ این ژنهای اجتماعگریز را.
حتی بیماران مبتلا به تالاسمی و امثالهم هم میتوانند با تحت کنترل دراوردن برخی متغیرهای محیطی نظیر تغذیه و تنش روانی و ... عوارض ثانویه بیماری را کمرنگ و بعضا محو کنند. اگر بخواهیم نتیجه را مورد بررسی قرار دهیم، درست است که عامل اختلال هنوز پابرجاست اما میتوان آثارش را زدود... حتی برای مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی!