هــیو
کیلومتر هفتاد و پنج آزادراه آسمان
روستای ما دقیقا شصت و یک ستاره دارد؛ نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر
کیلومتر هفتاد و پنج آزادراه تهران- قزوین خروجی مستقیمی دارد به سمت روستایی کهن، یعنی وطنم «هیو». فرهنگ فارسی «عمید» را زیر و رو میکنم. وطن: «محل اقامت شخص و جایی که در آن متولد شده و پرورش یافته». موطن من فسانههای زیادی دارد، به سبب قدمتش. دوهزار سال کم نیست. برخی معتقدند: نام هیو در باستان «هوریاوین» به معنای سرزمین مردمان آریایی یا «هیوین» بوده که در گذر زمان به #هیو تغییر یافته است. به قول دکتر منوچهر ستوده: «اطلاق وجه تسمیهی روستا با لفظ هوریا (انسان پاک و دارای نشان آریایی) به جای آریا توسط مردمان این خطه نشان از اصالت ریشهدار مردمان باستان هیو دارد». داستان زادبوم من اما به همینجا ختم نمیشود. از معادن زغالسنگ و کوههای استوارش که بگذریم، میرسیم به «سیراب» یکی از چندین جنگل زیبا و خرم هیو. سیراب همانطور که از نامش پیداست، منطقهای است سیر از آب. چند سد کوچک اما محکم را در دل کوههایش جای داده. این منطقه اما مانند برخی مناطق مشابه در کشور که گرفتار کوهخواری و جنگلخواری «آقایان» شدهاند، اسیر یک «آقازاده» است. آقازادهای که سالهاست در سیراب به طریق رانت در بهترین نقطهاش ویلا دارد. دست آخر افشاگری خواهم کرد! خانهی ابدی این آقازاده بهترین مکان است برای دیدن شبهای هیو. آسمان هیو در شبها عجیب دیدنی است. باید همانجا کنار منزل آقازاده روی خاکها و کنار صخرهها دراز بکشید و به آسمان خیره شوید. نسیم صورتت را نوازش میکند و رایحهی سبز را به همراه میآورد. آسمان هیو ما با آسمانهای دیگر متفاوت است. آسمان هیو دقیقا شصت و یک ستاره دارد؛ نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر. بارها از کنار ویلای همان آقازاده شمردهام؛ دقیقا شصت و یکی. کنار ستارهها راه رفتهام و مسحور نور پر فروغشان شدهام. ستارههای آسمان هیو علیرغم ستارههای معمولی روزبهروز درخشانتر میشوند. افسانهای قدیمی از بزرگترهایمان دست به دست چرخیده و به ما هم رسیده که اگر در #شب بیدار باشی و در دل تاریکیها به دنبال #نور بگردی، نهایت امر میتوانی به یک #ستاره تبدیل شوی! فکرش را بکن. میتوانی ستارهای باشی در دل شب، بتابی و هراس و تاریکی را بشویی. ستارههای معمولی اول #آبی هستند و بعد از مدتی نورشان کم میشود و #قرمز و در نهایت مرگ. اما ستارههای رزقخوار هیو ابتدا سرخ میشوند و بعد آبی و پرفروغ و هرگز مرگی ندارند. بعضی ستارهها کوچکاند؛ فقط میتوانند فرق تاریکی و روشنایی را معنا ببخشند. برخی ستارهها بزرگترند و روشنیبخشاند، مانند خورشید. اما در مرکز این کهکشان بزرگ ستارهای وجود دارد که کل سیارات و سیارکها و دیگر اجرام آسمانی در طواف عشق اویند؛ «حسین»! شصت و یک شهید روستای من هم در دایرهی عشق او سرگردانند. به قول معلم ریاضی اهل دلمان: عالم همه مشتق شده از عشق است، مقصود خدا عشق است، باقی همه افسانه... بارها از ویلای آقازادهمان این طواف را نگریستهام و گریستهام. راستی آقازادهمان! او هم #خورشید است؛ نورانی و گرمابخش. شجرهنامهاش را که به دیوار امامزاده آویختهاند، بارها دیده و خواندهام. جدش حضرت سجاد است. عاقبت، او هم به #حسین وصل است و ویژه هم وصل است. خانهی ابدی آقازادهی هیو یا همان امامزادهموسی #مرصاد است؛ برای هرکس که در غبار و تاریکی به دنبال #حق و #حقیقت است...
___________________________________________________
منتشر شده در شمارهی دهم #حق