روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن

هر دم از آئینه میپرسم ملول

شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ

اکنون که این متن را می‌نویسم احساس می‌کنم کثافت نشسته روی استخوان‌هایم. وجودم خودم را پس می‌زند.
سر شب با داف‌های خوابگاه رفتیم پی عیاشی. کافه‌ی دوست‌مان نشستیم به آبجو خوری. اوایل خندیدیم و خوش گذشت. موقع خروج اما یکی از این مردهایی که با هر جنبنده‌ی ماده‌ای مشغول لاس و لوس‌اند و مدل ماشین‌شان نمی‌دانم چه است و همیشه بوی الکل می‌دهند آمد ما را رساند. آهنگی که گویای کاراکترش بود هم پخش می‌شد. از این آدم‌های تکنوپارتی، گروپ‌فلان، دراگ‌پارتی، کوفت و مرض. چه کثافتی‌ست؟ چه اصراری به این همه کثافت؟ چرا باید با موزیک وحشتناک I love sex, money, drugs خود را خفه کرد؟ چه اصراری دارم به خودم نبودن؟ به بی‌هویتی؟ این روزها حد را گذرانده‌ام. خودم نیستم. مگر لحظاتی که گربه‌ای را نوازش کنم. کل خودم بودن خلاصه شده در این. یک جسم توخالی‌ام. پارچه‌ی هویتی‌ام زاپ‌دار است، نخ‌کش است، زشت و زننده است. شبیه گوسفند‌های به‌هنگام ذبح‌ام. من این نیستم. آن روز مسلمی گفت تو کسی نیستی که کسی را از سفره‌ای بلند کنی. راست می‌گوید و من نمی‌دانم چه اصراری دارم با گاز و بی‌ترمز بروم و کیانی را از سر سفره پرتاب کنم؟ من کِی این‌طور بودم؟ من کجای بزرگ شدنم این بوده؟ من تمام آن شب‌های مطب عذاب وجدان چیزی را داشتم که نبود. من در پیاده‌رو سیگار نمی‌کشیدم و هنوز نمی‌فهمم چرا آن روز در بیمارستان کشیدم. من این نیستم. من آدمی که چند هفته به دره‌باغ نرود نیستم. من شاید نهایت جرمم خر کردن روان‌پزشک برای گرفتن آمفتامین باشد اما هم‌فاز کسانی که مت‌آمفتامین مصرف می‌کنند نیستم. کاش دست از سر لج کردن با خودم بر دارم. کاش این اصرار احمقانه به خودم نبودن را رها کنم. کاش بتوانم دوباره من باشم. من!

 

توضیح: هرچند واضح است اما از ظن دیگری بودن در این مورد، حالم بد می‌شود بس که از مسکرات متنفرم؛ لذا لازم است تاکید کنم که آبجو بدون الکل بود.

۰۴/۰۸/۱۸ موافقین ۴ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۳)

واقعا این تذکر آخرش خیلی لازم بود ممنون.

 

حس کثافت رووی استخوان باید حس بدی باشه ..اما امیدوارم عین آبجوئه حس ملول و ملایمی باشه

 

کاسه سر رو بالاتر بگیر تو آفتاب گردان رعنایی

۱۸ آبان ۰۴ ، ۱۶:۳۴ .. ــاوقــ ـــاتـــ ..

همین که از وضع موجود ناراضی هستی خودش یک امتیاز مثبت خواهد داشت.

مواظب باش کثافت روی استخوان به عفونت مبدل نشود که دیگر راه بهبودی نخواهد داشت.

۱۸ آبان ۰۴ ، ۲۳:۳۵ زری シ‌‌‌

تا حدی میفهمم داری چی کار می‌کنی. بعضی وقتا آدم میخواد یه مدل دیگه زندگی کردن رو امتحان کنه ولو برای یک شب ببینه چی به چیه .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی