بیکسانِ بدنامِ عالم
گیرم که کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نبرد. گیرم که کاکا حتی بچهدماغوهای باشگاه را هم برای روضه دعوت کند اما مرا نه. گیرم کسی که باید از خانهی آقاجان برود من باشم و کسی که باید بماند آن مردکِ چرکی باشد که هیچ از بردار نمیداند اما کوه ادعاست. گیرم که از ترس بدن درد کنسل شود سفر قم و از حدیث غربت جا بمانم. گیرم که آدمِ عیاشِ لامذهبِ گنهکار من باشم که تا نصف شب مشغول لهو و لعب است و ظهر خواب میماند روضه را،
فیالنهایة اما
ناهار متبرک به وسیلهی هماتاقی برایم فرستاده میشود و تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد را شما برایم میخوانید:
سلام خانمِ علی،
من هیچ شما را نمیشناسم اما
ممنونم که مرا میبینید.
شیفتهی علی
زَم

هاربی یا زم
شیفته ی علی؟
بماند برایت این شیفتگی