12 روز مانده به کنکور. البته بنا به دلایلی دیگر برایم کنکور آن ددمنشِ سهمگین نیست. اینجا لازم است جوانترها را نصیحت کنم(بالاخره یک سالچهارمیِ لیسانس پیرمرد محسوب میشود =)). اگر بنا دارید ارشد خود را در همان چاهی بیاندازید که در کارشناسی انداختید اوصیکم به جدی گرفتن درس و معدل خوب. از طعن و سرزنش همشاگردیهای عاطل و باطلتان مبنی بر خرخوان بودن نهراسید، سینه را جلو دهید و محکم بگویید که حمار صدبار بِه زِ قدرنشناسِ بیکار! مینویسم شاید برخی ندانند:
در هنگام ورود به مقطع ارشد یک فرصت برای خلاص شدن از شرِ کنکور است و آن استعدادهای درخشان؛ شروط کلی:
1- جزو 20% برتر ورودیتان باشید.
2- تا قبل از شروع نیمسال ششم سه چهارم واحدهای کل را پاسیده باشید.
با داشتن این شرایط میتوانید به هنگام زمستان بجای لرزید به خود از کنکور، خیلی شیک و مجلسی فراخوانهای دانشگاههایی که دوست دارید را پر کنید و وارد دانشگاههای برتر شوید.
اما بعد
قصدم از نگارش این نبود. راستش آمده بودم کمی بنویسم؛ همین. به طرز عجیبی امروز دلم نوشتن میخواهد. از صبح در ذهنم چند رقعه برای سپیده و بیگانه و ایمانول نوشتم، هرچند که هیچکدام به رشتهی تحریر در نیامد.
این روزها مثل باقی روزها مشغول درسم اما هیچکدام تکراری نیست. شاید برای ناظر بیرونی روزهایم تکراری به نظر برسد اما چگونه برای خودم روزها همرنگ باشد وقتی یک روز با اتم هیدروژن سر و کله میزنم و روز دیگر با مکانیک ماتریسی مرحوم هایزنبرگ مسئله حل میکنم؟ اینجا روزهایی که با الکترومغناطیس سر و کله میزنم آبیست. روزهایی که با کوانتومم سبز نعنایی! سختی این است که یک نفرم. هرجور حساب میکنم قبل کنکور اوقات فراغتم است! بعد کنکور دو پروژه دارم: پروژهی اصلی کارشناسی که با دو ذراتکارِ جذاب است. دیگری پروژهای در حیطهی DFT با استاد فاضل :)))))) ایضا این ترم استاد فاضل شده استاد المپیادمان :)))))))))))))))))))) و اگر برای المپیاد تلاش نکنم بله عالیجنابان با صدای بلند اعلام میکنم بوقم.
این میان چالش بزرگم این است که زبان را چه کنم؟ برنامه داشتم برای بعد کنکور و اکنون دریغ از یک فضای اضافی و این درحالیست که این ترم بنا دارم نسبیت عام و مکانیک بوهمی را سلفاِستادی پیش برم.
تازه دلم برای رمان و تاریخ فلسفه لَک زده. جدی جدی نمیشود خودم را در سوپرپوزیشنی از تمامی این حالتها قرار دهم؟ اشرف مخلوقات؟ حتما شوخی میکنید جناب خدا! اشرف مخلوقات فقط کوانتاهای امواج الکترومغناطیس؛ همان بستههای پرانرژی که آقای آنشتاین میگفت: فوتون!