روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن

«اما افسوس تورو خواستن»

شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۲:۴۳ ق.ظ

وارد که می‌شویم به رفقایم می‌گویم:«چقدر علاف این‌جا هست.» می‌خندیم و برای این‌که خودمان را توجیح کنم ادامه می‌دهم:«البته ما فرق داریم؛ از صبح درس خوندیم و الان اومدیم استراحت.»

 

روبه‌رویش دوستش نشسته. شبیه چپ‌های آرتیست، خودش اما تیپش جور دیگری‌ست. مردی در میانه‌ی راه، ریش‌های جوگندمی و موهایی که تک تک تارهایش مرتب‌اند، پولیوری هم‌رنگ کراوات و ساعتی به قیمت خون هرسه‌ی ما. عینک ظریف گردی زده و مجلس را دست گرفته. من از دور نگاهش می‌کنم. از آن مردهایی که همیشه دورشان شلوغ است و محور بحث مجلس‌اند. با اشارت من رفقا متوجه کراش جدید می‌شوند و به دست می‌گیریم برای مسخره‌بازی یک شب؛ و نه بیش.


نصف جمعیت رفته. من و رفقا نشستیم دور میز او. الکل آمیگدالش را کاملا خاموش کرده. بی‌پرده حرف می‌زند و از خاطرات دانشجویی‌اش در هند می‌گوید. بطری الکلش هنوز روی میز است. اظهار دارد امشب چون الکل خورده حرمت نگه‌داشته و نماز نخوانده. برای منی که این 3 سال همه جوره آدم دیدم هم چنین چیزی قفل است.


غروب واتساپ پیام می‌آید:«تو اونی هستی که باید 25 سال پیش باهاش ازدواج می‌کردم.»

۰۴/۰۸/۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۲)

اوا یعنی اون آقا جو گندمیه میخواس باهاتون ۲۵ سال پیش؟....

پاسخ:
آره. مرد جذابی بود اتفاقا فقط مشکل این بود که 25  سال پیش من یه ماهه بودم :)

خب به خیر گذشت ۲۵ سال پیش پس...باقیشم به خیر بگذره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی