روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن
  • ۰۲/۰۲/۰۲

Harakiri IV

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۲۰ ق.ظ

من هیچ‌وقت به نود راضی نبودم، به نود و نه هم، یا صد یا هیچ.
یا بهترین شاگرد کلاس باش یا درس نخوان.
یا خدا را ببین یا کافر شو.
یا جبرخطی را مسلط شو یا قید کوانتوم را بزن.
یا صبح زود کارت را شروع کن یا کل روزت را به شاخ گاو بزن.
یا خیلی دوستم داشته باش یا درم ببند.
در همه جا، در تمامی اجزا. هرجایی که زورم رسید یا به صدش رساندم یا قیدش را زدم. طبعا برای آدمی از طبقه‌ی من خیلی وقت‌ها خیلی چیزها جوری‌ست که نباید، جوری‌ست که زور لعنتی تو نمی‌رسد، اساسا اختیار تو نیست انتخاب خیلی چیزها اما اقل می‌شود گردن شکسته سر خم نکرد.

فیزیک هم همواره برای من همین شکلی بوده. یعنی آن روزی که ترم هفتم کارشناسی وقتی 16 واحدم مانده بود تا لیسانسم را بگیرم، رفتم و فرم و انصراف از تحصیل گرفتم مسئله برایم همین بود که به 100 نخواهم رسید و اگر قرار نیست برشانه‌ی غول‌ها بایستم پس نیستم. آن روزگار با شلیک استادفاضل متوقف شدم و ادامه دادم. پسِ آن قدم‌زدن با بور، مورد ملاطفت بورهای دیگری هم قرار گرفتم تا جایی که یکی‌شان در لیوان شخصی‌اش برایم چای ریخت و بعدتر در ارشد میان بچه‌ها کول‌کید به‌نظر رسیدم و شدم رنکِ یکِ دانشگاه تهران.

چند وقت پیش، شبی مانند هرشب دیگری در دیپ‌روم، نشسته بودیم به چای نوشیدن یک نفر پرسش آورد:"پنج سال بعد خود را کجا می‌بینید؟"
لاجرم نوبت به من هم رسید و من در آن ثانیه تمام تلاشم بر فرو خوردن بغضم رفت. زندگی کردن در جمهوری اسلامی بیش از همیشه برای آدم‌ها سخت شده.
این سختی برای نسلِ Z بیش‌از سایر نسل‌هاست که اقل نسل‌های گذشته سر مسائل فرهنگی تاحدودی موافق جریان بودند.
این سختی برای بچه‌هایی که کار علمی می‌کنند بیش‌از سایر مشاغل است که هر حرکت کوچکت صرف انرژی‌ای مضاف از معمول دنیا دارد: عملا به کتاب دسترسی نداری و هرکتاب را باید خودت چاپ کنی و با این شرایط تورمی لعنتی آدمی که می‌خواهد پول کتاب‌ها را درآورد دیگر وقت کتاب خواندن نخواهد داشت. گیرم با PDF مشکلی نداشته باشی، صدی نود سایت‌ها و خدماتی که می‌خواهی یا تحریم است یا فیلتر. اوکی کانفینگ زدیم و سرعت شخمی‌اش باعث شد صبورتر هم شویم، روی چه موضوعی ریسرچ کنیم؟ در یکی از سمینارها یکی از اساتید برای موضوعی ریسرچ کرده بود، لکچرهایش را هم نوشته بود اما جرات ارائه نداشت! سلام بر واتیکان! موضوعات کفرآمیز هم کار نکینم بالاخره اقیانوس علم پهناور است؛ دقیقا کجا کار کنیم که فردا روز نگران ریجکت شدن ویزا نباشیم؟ دقیق‌تر عرض کنم کجا کار کنیم که هم حقوق بگیریم هم نگران ویزا نباشیم؟ ویزا به درک؛ الگوی علمی ما اوپنهایمر نیست خب. همه‌ی این‌ها البته در صورتی‌ست که ارزش علوم‌پایه درک شده باشد و خب در جغرافیایی که پزشکانش هم گله از بی‌توجهی دارند...

تصمیم من برای مهاجرت قطعی بود. اواخر کارشناسی با دوستی صحبت از پروسه‌ی اپلای بود و او گفت من نمی‌خواهم ارشد را ایران بمانم. من نیز تایید کردم و البته اضافه کردم که صرفا (جاست فاکینگ لیسن تو می) صرفا! برای این‌که یه وقت یک اتفاق غیرمترقبه نیوفتده و مجبور شم اپلای رو بندازم عقب ارشد رو همین‌جوری شروع می‌کنم که یک وقت گپ نیوفته، بعدا کارام اوکی شد انصراف می‌دم.
و اکنون؟ دوست ما از یکی از دانشگاه‌های ایالات متحده پذیرش گرفته و مشغول امور ویزاست و من؟ من هم خداروشکر دارم فکر می‌کنم با کدام استاد می‌توانم پایان‌نامه‌ای کار کنم که در نهایت دکتری‌ام را در امین‌آباد نگذرانم.

واقعیت این است که من نه تنها ارشد که دکتری و پست‌داک و هرکوفتی را باید در همین جغرافیا بمانم.
واقعیت این است که هیچ‌وقت فرصت تحصیل در یکی از دانشگاه‌های رنک را نخواهم داشت.
واقعیت این است که امثال من را به شانه‌ی غول‌ها راهی نیست.
واقعیت این است که صد که هیچ، حدِ حیاتِ من به صفر میل می‌کند و این دونده که پسِ خطِ پایان بیابان می‌بیند، اساسا چرا باید بِدَود؟
و درباره‌ی امید؟ همان جمله‌ای که پارسال زیر عکس آقای فاینمن نوشتم:

"Surely You're Joking, Mr. Feynman""

[زمینه می‌خواند: زندگیم سوخت جسد آرزوهام مونده روی دستم... من هم همین‌طور آقای یگانه، من هم همین‌طور]

۰۳/۰۱/۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۲)

این غولی که میگویی از کجا آمده؟ برایت خوشحالم که بر شانه‌هاش نایستادی. خب حالا اگر مدرک نشد، اگر از دانشگاه رنک که هیچ، از هیچ دانشگاهی نشد، دیگر هیچ غولی نیست که تو بر شانه‌هاش بایستی؟ مثلا غول پشت‌پا زدن به مدرک‌گرایی؟ هوم؟

پاسخ:
اصطلاح "ایستادن بر شانه‌ی غول‌ها"معنای "کشف حقیقت با اتکا بر اکتشافات نیاکان" رو بیان می‌کنه. این اصطلاح از افسانه‌های اساطیری یونان اومده، قصه اینه که یک غول نابینا به نام اوریون، کوتوله‌ای به نام سدالیون را بر دوشش حمل می‌کرد تا به اون راه رو نشون بده.
مقصود من اما از به کار بردن این اصطلاح برمی‌گرده به نامه‌ای که اسحاق نیوتن در سال 1675 به رابرت هوک نوشته:

If I have seen further it is by standing on the shoulders of Giants.
من اگر دوردست‌ها را دیده‌ام بخاطر ایستادن بر شانه‌ی غول‌ها بوده است.

می‌گن مقصود نیوتن از غول‌ها نیکلاس کوپرنیک، تیکو براهه، یوهان کپلر، رنه دکارت و از همه مهم‌تر گالیلئو گالیله بوده. خب من فکر می‌کنم برای این‌که آدم دوردست‌ها رو ببینه باید روی شانه‌ی غول‌ها بایسته وگرنه در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌شه تکرار مکررات! و درباره‌ی مدرک‌گرایی من خیلی طرفدارا هرچیزی‌گرایی نیستم اما لکن طوری نشود که این لفظ‌ها باعث متنزل‌تر شدن جایگاه علم در این مملکت بشه. دانشگاه یک پایگاه مهم علمه(بله با توجه به اینترنت و ام‌آی‌تی‌اوپن‌کورس‌ور و کورسرا و لایبجن والخ عرض می‌کنم)

ممنون توضیحاتت در باب استادن بر شانه‌های غول. راستش با این به اصطلاح اصطلاح، آشنا بودم. که میان بزرگان هر علمی رایج است که مدیون بودنشان به فلان کسک را بیان کنند یا اینکه بر شانه‌های کدام غول نشستند که آنچه که توانستند، بتوانند. حالا سوال من این بود: آیا این کمالگرایی که توی روزبه هم باهاش مخالفی -چون طرفدار گرایی هم نیستی،-چیز اذیت کننده‌ای نیست؟ جلوی شدنهایت را نمیگیرد؟ خب خوب بودن به صد بودن نیست. هست؟ اما تو گفتی اگر جایگاهت صد نباشد رها میکنی. بنظر تو صد شدن یعنی تکرار مکرر نشدن؟ یعنی تو اگر در یک دانشگاه درجه یک تحصیل کنی و مرزهای علم را بشکافی بنظرت دیگر یک تکرار نخواهی بود؟  خود روزبه هم دروناً همین را می‌خواهد؟ یا این آرام نگرفتن برای صد بودن ، تلاش برای تکرار مکرر نبودن و جابجا کردن جایگاه علم، یک صدای ناصداست که از معلوم نیست کدام حنجره برای تو خط مشی تعیین میکند؟ من فقط سوال می‌کنم که بدانم. همین. به‌چالش کشیدن نه علاقهام است نه مهارتم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی