آهای دیگو!
کاپیتان تیم ملی ما
هر روز صبح جمعه
از خواب
بیدار
میشود
و این چنین
پایدار
میفرستد
مردم خستهی آبانماه را
هفت سال است
وسط مستطیل سبز
عربده میکشد
و بازی میکند
با تاریخ!
اما هنوز دریبل زدن
بلد نیست
هی آرماندو!
آرمان ما را فراموش کردهاند
بازیکنان تیم ملیمان
و به فریادهای سبز
و نصایح سفید
و خطبههای قرمز
مربی تیم ملیمان
گوش نمیدهند
آهای دیگو!
تو دانستی
خباثت روباه پیر را
ولی اینور زمین
ما میبینیم
دیاثت سیاستورزان را
دیگو!
از «چ» بگویم
که تو بر دست نقش زدی
چگوارا
و من بر دل نقش زدم
چمران
به قول آن رانندهتاکسی جانباز:
منطقهای که یک لشکر نمیتوانست بگیرد
چمران با گردان میگرفت
میبینی؟!
جنون چریک فیزیکدان ما را
که اگر نیوتون
قانون جاذبهی زمین را کشف کرد
چریک دانشمند ما
قانون جاذبهی دل را کاشف شد!
آری دیگو!
بازیکنان پاطلایی فوتبال ما
زمین مستطیل سبز را
قرمز کردند
به پیرمردان خستهی امروز ما
نگاه نکن
که مربی سابق تیم ملیمان
گفته بود
شرارت تربیت شدگان شرق و غرب را
مارادونا!
تو به دست خدا
پوزهی روباه را
به خاک کشیدی
ولی
کاپیتان عمامه به سر
باور ندارد یدالله را
به جای دست خدا
دنبال کدخداست
کاپیتان ما
به جای نرمش قهرمانانه
گوشهی زمین
با همتیمیهایش
نشسته
به امید برد- برد
با شعار تدبیر و امید آمد
اما اکنون
دود تدبیرش
به چشم یتیمهای زاغهنشین رفته
و صدالبته آنها را امیدوار!
آقای دیگو!
معلوم نیست
« تو از کدام
کهکشان
آمدی»
اما
کاپیتان سرخهای ما
معلوم است
از کدام دانشگاه
مدرک گرفته
و تربیت یافتهی
کجاست...
با تمام این تفاسیر
من یقین دارم
مربی خراسانی ما
این تیم را
در فینال
پیروز میکند
در گام دوم
و من
باز یقین دارم
«جمهوری اسلامی ما
جاوید
است»
آری آرماندو
«اینچنین است برادر»
بالاخره روزی
آرمان ما محقق میشود
آن روز
« ما را و همه ستمکشان را
عید
است»