For Mom
هنوزم برام سخته برات بنویسم. هنوزم سخته باهات حرف بزنم. هنوزم برام سخته بگم دوستت دارم. کاش میشد دنیا برگرده به عقب. به وقتی که بغلت خوابیده بودم و سرمو به صدرت تکیه داده بودم. مامان بعد رفتنت هیچ صدری نیست که سرمو بهش تکیه بدم و برای یک ثانیه که سهله یک میکروثانیه بگم آخیش. برای یه تیکهی خیلی خلی کوچیکی از زمان خیالم راحت باشه. دلم آروم باشه. تنم منقبض نباشه. بتونم یه بار دیگه بخوام و تو خواب استرس تو رو نداشته باشم. که هنوزم دلهرههای درمانت ولم نکرده. که هنوزم شبا خواب میبینم دارم میدوم که خوب شی و نشدی. نشدی و اون سال شد آخرین روز مادری که مادری داشتم. آخرین روز مادری که کسی رو داشتم برای تبریک گفتن. برای کادو خریدن.
و مامان!
غروب آسمون تو بودی. همون بارون... همون رنگ بنفشی که توی پالت آبرنگ ساختی و قشنگترین رنگ دنیاست.
مامان من همیشه حسرتش تو دلم هست که نشد بگم چقدر دوستت دارم. که نمیشد بگم چقدر دوستت دارم. نمیشد بگم چه شبایی بخاطرت تا صبح مطب موندم. نمیشد بگم چقدر خیابون بخاطرت دویدم. نمیشد بگم برات قید درس و اپلای و فیزیک رو زدم. نشد بگم حاضر بمیرم ولی تو باشی، تو درد نکشی.
مامان من هنوز خودمو مقصر میدونم که اون شب روی پلههای آقاجون نشستم و تو درد کشیدی و من هیچ بودم. من با دیواری که بهش تکیه داده بودم فرق نمیکردم. کاشی مرده بودم مامان.
میمیرم برای بوی تو
روزت مبارک عزیزترینم