صبح روز عرفه شنیدم که رهبری گفته هرکس دعای عرفه را از اول تا آخر به دقت بخواند متحول خواهد شد. از اسم دعا هم بر میآید چنین اتفاقی. من هم که در کافرترین حال ممکنم با خود گفتم بگذار بخوانیم ببینیم چه میگوید خدایشان.
عصری نشستم و قفل گوشی را باز کردم
راستی کی قفل دلها و ذهنها باز میشود؟
مفاتیح را باز میکنم.
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ
هم خندهام گرفته و هم متعجبم. خنده از جهت اینکه ستایش و حمد کسی را میگویم که در وجودش شک دارم. تعجب میکنم از صفات و الفاظ بیان شده در دعا. عجیب، عجیب است!
چند سالیست مقیدم دعا را با معنی بخوانم. اصلا در کتم نمیرود ثنایی گویم که نمیدانم و چیزی بخواهم که نمیخواهم؛ ملت به من میگویند عجیب!
با هر جمله از دعا مغزم یک انقلتی میاورد. سعی میکنم تحمل کنم و پیش روم تا اینکه میرسم به جملهی "أَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ مُقِرّاً بِأَنَّکَ رَبِّى" اینجا دیگر نمیتوانم مغزم را حریف شوlم؛ حق هم دارد نمیشود که در منتها الیه شک و نیهیلیسم باشی و از آن طرف بنشینی به ربوبیت سوگند بخوری. وقتی در خالقیتش ماندی چگونه به ربوبیت سوگند میخوری؟! از طرفی مگر راستی و صداقت از همان ارزشهای پاک انسانی نبود؟
4-5 سال پیش بود که در قرائت حمدهایم سر نماز به این مشکل برخورده بودم. دروغگویی در محضر کسی که معتقد باشی حاضر و ناظر بر تمامی اعمال است آن هم سر نماز: ایاک نعبد و ایاک نستعین. وقتی در سربالاییهای زندگی در خانهی هر صغری و کبریای میرویم دیگر چه معنی دارد این اکاذیب؟ اینها برای منی که اذیت شدن نوجوانی را سر خواندن آیهی "ایاک نعبد و ایاک نستعین" دیدهام سخت است. اصلا قابل هضم نیست جماعتی که تمامی عمر خود را شهادت میدهند به وحدانیت خدایی که به وجودش سر سوزنی ایمان ندارند که اگر داشتند وضعیت این نبود و راه ایمان آوردن هم زاد و ولد نیست!
خلاصه این بخش که رسیدم تعارفات را کنار گذاشتم و دعا را بستم و رفتم نشستم تا فیلم جومونگ را ببینم!! همینقدر ساده...
جومونگ اما تمام میشود. منم و کنترل و صداوسیمای فاخر ملی. شبکهها را بالا و پایین میکنم. هر شبکه چند ثانیه مکث و مورد عنایت قرار دادن مدیریت و تعویض کانال. روی شبکه3 که مکث میکنم شور و حال مداح توجهام را جلب میکند. چرا باید این قدر با شور و حال باشد؟ چرا این جماعت این شکلیاند؟ در همین اندیشههای کیسهای جامعه شناسی هستم که معنی فرازها حواسم را پرت میکند شاید هم جمع. فرازهای آخر دعاست. جذاب است. تفکر برانگیز است. شاید تنها دلیل عدم خروجم از دین تا الان همین ویژگیاش است. اسلام برایش اهمیت دارد تفکر و تعقل و تشویق میکند بدین امر و یحتملا درون چیزی دارد که مانند برخی ادیان آسمانیِ نزول آمده که نه سقوط کرده از تفکر نمیهراسد.
فرازهای آخر کمی خوف داد. این حرفها برای منی که اخیرا در خوابهایم چیزهای ترسناک میبینم مفهوم دیگری دارد. مسیر من چگونه است. مصیر من چگونه است...لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً ، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىٰ عَنْکَ مُتَحَوِّلاً... اگر کج راهه باشد چه؟ تفکر که راه کج نیست. شک انحراف نیست. پس مصیر و مسیر صحیح است. دست آخری اما میان جدال دل و عقل دل پیروز میشود و حالم را بدست میگیرد. عقل اما گوشهای نشسته و به فرازها مینگرد"وَأَنْتَ الَّذِى تَعَرَّفْتَ إِلَىَّ فِى کُلِّ شَىْءٍ فَرَأَیْتُکَ ظاهِراً فِى کُلِّ شَىْء"تا آینده را بدست بگیرد.
چه کسی میداند فردا چه خواهد شد؟