منهدم نشو لعنتی!
چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۳ ق.ظ
ماه در آسمان نیست. خوابم نمیبرد. مادر سکتهزده؛ خطر البته از بیخ گوشمان رد شده. به مو رسانده و پاره نکرده. نمیدانم تا کی با تخدیرات لعنتی قرار است این زندگی تخمی را پیش برم. چندی پیش نشسته بودیم با هماتاقی پی برنامه چیدن که خودمان را با گروپتئوری و الکتروداینامیک خفه کنیم. بیان کردم باید زمانی را هم به تفریح اختصاص دهیم. امشب فکر میکردم چه خوب که چرندگویی کنتور نمیاندازد. آدمی که وقت برای فسردگی و اندوهگین شدن ندارد را چه به این خزعبلات. اینوقتها که دنیا به من وقت زانوی غم بغل کردن را هم نمیدهد بیش از هروقت احساس غربت میکنم؛ عادلانه نیست و خب کجای دنیا عادلانه بوده
۰۲/۰۷/۱۹