روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن
  • ۰۲/۰۲/۰۲

خسته از کهنه‌قمار

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ

دو هفته است که شاخک‌هایم سیگنال‌هایی از ته چاه دریافت می‌کنند. این دو هفته بیش از همیشه سعی بر عدم‌ تمکین سیگنال‌ها داشتم. در نهایت اما دیشب به‌وضوح چاه را می‌دیدم؛ درست بالای چاه بودم. دیشب پسِ این‌که مهندس را دیدم برای بار هزارم از خودم پرسیدم فایده‌ی زبان برای چون منی چیست. خسته‌ام از آدم‌فضایی بودن، از گشتن ساعت‌ها دنبال کلمات و آخر کار بی‌بهره بودن، از صداهای مدام درون سرم که تارهای صوتی توانایی اجرای‌شان را ندارد از این انقطاعِ لعنتی درمانده‌ام، بریدم و چون امشب که هنگام مراجعت از مطب برای رسیدن به مترو چنان دویده بودم که نفس کم آورده بودم، نفس کم آوردم. امشب مطب بیش از همیشه فاجعه‌بار بود. منشی بدخلقی می‌کرد و راه نمی‌آمد. مریض‌ها مدام حرف می‌زدند و دکتر عجله داشت. وقتی بدون شکلات از اتاق آمدم بیرون به‌وضوح ریزش آخرین سنگ‌ریزه زیر پایم را احساس کردم؛ فتادم.

رُز و بی‌گانه و مهجور و مهندس(جای سه اسم در این‌جا خالی‌ست و آه)، ممنون محبت‌تانم که تحملم کردید در روزگاری که خودم از خودم سراسر بیزارم. مهرتان نشسته بر دل و بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران در چاه ماندن. دیگر نمی‌توانم بیرون را بنگرم؛ وقتی هم‌سنگ این روزهای من حتی شبم تاریک نیست پس سلام بر تاریکی‌های چاه.

و در نهایت نجات دهنده کجاست؟ در آینه نیست؛ پاکت وینستون است، کتاب هالزن است، تخته‌گچ است، تخدیر است، تخدیر است، تخدیر است...

۰۲/۱۰/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۲)

یه جمله معروف آلبر کامو داره که توی غمگین ترین دوران ها همیشه بهش فکر کردم، میگه :"در لحظه ای خاص از درد یا رنج، هیچکس نمیتواند کاری برای آدمی انجام دهد. رنج همیشه تنهاست".

لحظه های خاص رنج و غمت شاید زیاد باشن این روزا، اونقدری که فکر کنی حتی ۲۴ ساعت روز ظرفیت تحملشونو نداره و این لحظه ها دارن لبریز میشن.. ولی بدون که میگذره.. ته هر چاهی هم که بری هیچوقت تنهای تنها نمیشی چون خودتو داری و خودت از هرچیز کافی تره، روزایی میاد که میزنی روی شونه اش و میگی ممنونم که دوسم داشتی، باهام راه اومدی، تحمل کردی، تلاش کردی که زنده بمونی که زندگی کنی و زندگی کردی.. ممنونم که بودی و برام هستی.. چون ته هر چاهی بری اون هست و هست و هست.. پس اگه دست هرکی رو ول کردی و ازش توی این دوران غم رو برگردوندی، دست اونو ول نکن که تا اخر عمر توی خوب و بد کنارته و جز اون هیچکسو نداری :)

در اخرم یادت نره که "دوام الحالِ من المُحال" 

تحمل چیه.

تو جلادهنده روحی...

قشنگ فست شارژ روحی

برو خودتو بساز مراقب خودت باش:(

ته چاه گاها نوری هست که این بیرون بین سایه ها میدا نمیشه

و هیچ حالت انسانی پایدار نی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی