روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن

پخش و پلا

سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۱۰ ق.ظ

اکنون این متن را می‌نویسم هنوز دقایقی به هشت مانده. تمام شب بیدار بودم. چون شب‌های گذشته. سامسونگ هلثم می‌گوید نمی‌تواند ساعات خوابم را ثبت کند، حق دارد. این روزها بسیاری می‌پرسنم کی می‌خوابم و من راستش در گوشه‌ای از دلم کمی شکلات آب می‌شود. تنها شباهتم به بیمکس برایم عزیز است. خواب‌آلودم و باید بروم از عمو شهروز قهوه بگیرم، هنوز نیامده، قرص قهوه‌ام را جا گذاشته‌ام. آخرین جلسه‌ی کوانتوم پیشرفته‌ی2 است و می‌خواهم مسئله‌ای حل کنم، اگر استاد اجازه دهد دوست دارم چندی مسئله حل کنم. پسِ نوبت اول کلاس فیلد باید بروم بیمارستان سینا. از رفتن به سینا مضطربم. هنوز پایان‌نامه‌ام مبهم است. روز به رو مبهم‌تر نیز می‌شود. سیگار نمی‌کشم؛ دیرزمانی‌ست، فکر می‌کنم به امتحانات که نزدیک شوم دوباره بکشم، نمی‌دانم وقتی وضطربم بجای سیگار چه کنم. پیاده‌روی زیاد می‌کنم. چندشب پیش یافات به پردیسان بردتم، دویدیم و حالم خوب شد. دوست دارم دوباره بروم و بدوم. مردم از ظاهرم تعریف می‌کنند، تعجب می‌کنم. عصری می‌روم دره‌باغ و سراسر شوقم. به وسواس افتادم. دلم می‌خواهد با کلی استاد درباره‌ی پایان‌نامه مشورت بگیرم. چند شب پیش که اضطراب پت‌اسکن نفسم را بریده بود به زمین چمن رفتم و دویدم، با تمام جان، چون گذشته، خوش‌حال شدم که توانستم بدوم. به عیاشی با اکیپ استخوان‌دنده نمی‌روم؛ چون گذشته از خودم فرار نمی‌کنم. مقداری استیصال به مزه‌ی زنگ آهن در رگ‌هایم احساس می‌کنم. از کپوسم 3 عدد بیش‌تر نمانده و نمی‌دانم باید چه کنم وقتی به پزشک دسترسی ندارم. پریشب کلاس اضطراب دکتراختیاری را به لطف بی‌گانه شرکت کردم. در پاره‌ای از صحبت‌ها دوست داشتم بگریم. احساس می‌کنم برای انسان بودن زیادی ضعیفم. چندی پیش در علومج خودم را وزن کردم. کم کرده بودم. آدمیان فکر می‌کنند گوشتم ریخته، من اما می‌دانم استخوان‌هایم آب شده. دل‌تنگم.

۰۳/۰۳/۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۱)

چقدر عاشق جان سخت و شیرین سخن و شب بیدار است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی