روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن

همچنان اصول

جمعه, ۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۲۳ ب.ظ

کورس کوانتوم جذاب‌ترین مدرس کوانتوم در جهان ما و جهان‌های موازی، دکتر کریمی‌پور را می‌دیدم. بحث تقارن را می‌گفت و از یک‌سری اصول که بر پایه‌ی تجربه بدست آمدند(!!!!) قوانین بقا را استخراج می‌کرد. هرچند فرایند بسیار جذاب و کیفور طور بود اما سر هر اصل من از پشت لپ‌تاپ داد می‌زدم: از کجا معلوم این اصول قابل اتکا باشن؟ از کجا معلوم همیشه درست باشن؟ از کجا معلوم؟ از کجا معلوم

 داشتم منفجر می‌شدم از این‌که این کلاس ضبط شده است و من سرکلاس نیستم و نمی‌توانم سوالم را بپرسم  که عباس‌آقا- دانشجوی سرکلاس- سوالی یحتملا مشابه سوال من پرسید، در واقع سوالش را درست نشنیدم اما از جواب دکتر کریمی‌پور این تشابه بر می‌آمد و اما جواب جناب وحید:

«بنیاد علم این هست واقعا، یعنی ما یک‌سری تجربیات محدود داریم اما مکرر، خب؟ و بعد اون‌ها رو تعمیم می‌دیم... و بعد گاهی وقتا در طول زمان متوجه می‌شیم که به نظر می‌رسه یک چیزی رو اشتباه کردیم و این اتفاق مکرر در تاریخ فیزیک افتاده... تبدیلات گالیله، مفهوم زمان و هم‌زمانی... بعد خیلی خیلی متواضعانه اشتباهات‌مون رو می‌پذیریم و بعد اون‌ها رو تصحیح می‌کنیم... نسبیت خاص به همین دلیل به وجود اومده، کوانتوم مکانیک به همین دلیل به وجود اومده...»

لحظه‌ی آهانی بود! اکنون در این نقطه‌ام؛ احساس می‌کنم بدبینی و هراسم نسبت به ایستادن بر سر اصول نه یک اتفاق مبارک که از سر ترس چندش‌آوری‌ست. من از فروریختن دوباره می‌ترسم. این بار آخر که تمامی عقایدم و باورهایم و خودم فروریخت حسابی زخمی شدم، ویران شدم و این اتفاق باعث شد محافظه‌کار شوم. اگر دانشمندان و اندیشمندان به سان امثال من حرکت می‌کردند بشریت اکنون اینجا نبود. دانشمندان و اندیشمندان شجاعت راه رفتن و ایستادن بر سر اصول سست را داشتند، شجاعت، نه حماقت! حتما بسیاری‌شان می‌دانستند نظریه، مدل، مکتب و... که آوردند چقدر می‌توان آسیب‌پذیر باشد اما از شکست و تهاجم و ویرانی نترسیدند، پیش‌رفتند. من نیز می‌خواهم جسور باشم. روی اصول سست راه بروم و پله‌های سست بسازم و الخ. و البته نهراسم از فروریختن حتی انتظار فروریختن را بکشم چرا که همین ساختن و فروریختن‌ها مرزهای دانش را پیش برده. این احساس خود شاخ‌پنداری و غرور ابلهانه‌ی بشری را کنار بگذارم و متواضعانه بر روی ریسمان‌های سست راه بروم. من فکر می‌کنم بدون حرکت ساختن اصول ممکن نیست. در حرکت است که می‌توان ساخت والبته در حرکت نیز ویران می‌شود آدمی. اما می‌ارزد!

۰۱/۰۵/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی