روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

روزبه

حجره‌ی کافری مشوش و مشغول

مختصات جنون‌نامه

روزبه

به‌جای سخن، رقم‌زدن
__________________________

مثل درد برخورد موج و صخره
مثل خستگی یوزپلنگ بعد از ناکامی
مثل غم سوختن مزرعه‌ی سبز
مثل خنکی شب‌های کویر
مثل زیبایی ستاره‌های درخشان
مثل شکوه کوه
__________________________

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

کـه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
__________________________

مردم دوست داشتن

از جمله نامه‌هایی که هیچ‌وقت پست نشد

پنجشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۲۲ ب.ظ

دروان طفولیت معده‌ی بسیار ضعیفی داشتم، اغلب شب‌ها معده درد، نمی‌دانم آن سال‌ها چند گرم قرص رانیتیدین بلیعدم. درد اصلی معده‌ام اما اینجا نبود، شدت درد آن‌جا بود که در ماه حداقل یک‌نوبت از صبح علی‌الطلوع بالا می‌آوردم. ماهانه یک روز معده‌ام هیچ چیزی -مطلقا هیچ چیزی- را تحمل نمی‌کرد حتی آب را. این برهه کلاس سوم ابتدایی بودم. از صبح تا ظهر بالا می‌آوردم، ظهری به ضرب و زور بهداری روستای‌مان کمی معده‌ام آرام می‌گرفت، سِرم خوراکی را تحمل می‌کرد و فردا روز هم غذا را.  فشار بالا آوردن آن سال‌ها را به کیفیت به‌خاطر دارم. سخت بود، جان‌کندن بود، گویی کل قوای تنم جمع می‌شد در مغزم، با هر اُق، مخم به لبه‌ی انفجار می‌رفت. مادرم سَرم را می‌گرفت، می‌گفت این‌طوری کم‌تر به مغزم فشار می‌آید. این مقدمه را نوشتم که بگویم وقتی می‌گویم هنگام نوشتن بالا می‌آورم مقصودم چیست، دقیقا چطور فشاری را تحمل می‌کنم.

دکتر عزیز!

من می‌دانم تغییر می‌کنم، زیست خودم و فیزیک خواندنم این موضوع را برایم اظهر من الشمس کرده اما عقب‌نشینی از موضعم به دلیل این‌که فردا روزی از تصمیمم برمی‌گردم-که احتمالش نیز کم نیست- کار معقولی نیست. دیراک نمی‌بایست به خیال این‌که روزی از موضع‌اش نسبت به مکانیک کوانتومی برگردد از دفاع و تلاش برای مکانیک کوانتومی دست می‌کشید. من فکر می‌کنم بسیاری از سرآمدان فیزیک و متافیزیک هنگام ارائه‌ی نظریه‌شان احتمال رد شدن نظرشان در آینده‌ی دور یا نزدیک را به‌خوبی می‌دانستند اما این باعث انحراف از مسیرشان نشد. بعد از پیامبر اسلام جامعه‌ی اسلامی به دست چه کسانی افتاد؟ آکادمی افلاطون بعد از مرگ وی به چه مسیری رفت؟ می‌خواهم بگویم مقصد مهم نیست، مقصد اصل نیست، چه کسی از فردا خبر دارد؟ من فکر می‌کنم اصل مسیر است، این‌که اکنون خالصانه و صادقانه‌ترین کار را انجام دهم، فردا چه خواهد شد؟ چه اهمیتی دارد؟2 cE=m منجر به مرگ آدم‌ها شد. موشک‌های آقای تهرانی‌مقدم روزی به جوانان این سرزمین اصابت کرد. نیت‌های خوب الزاما نتایج خوب به همراه ندارند، پس چرا ما خود را در آینده حبس کنیم؟ من نمی‌خواهم بگویم آینده‌نگر نباید بود، پرواضح است این کلام گزاف است اما هراس از آینده نباید موجب انحراف ما از راهی که فکر می‌کنیم صادقانه و خالصانه‌است گردد. من نمی‌فهمم این را که امروز فلان گرایش را نخوانم و بهمان را بخوانم چرا که فردا روزی به مشکل مالی برمی‌خورم. شاید بگویید من جوانم و نمی‌فهمم مشکل مالی یعنی چه، بچه‌ام و دورم از این واژه اما این‌گونه نیست، من در کلاس پایین در یک روستا به دنیا آمده و بزرگ شدم و با سلول سلول وجودم می‌فهمم مشکل مالی یعنی چه. من می‌فهمم... من می‌فهمم... و حال به آسانی از این رنج سخن می‌گویم زیرا دریافتم چقدر این رنج حقیر است! بله پس از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن و زمین خورده شدن به این علت، حال این علت را حقیر می‌دانم. بسیار بسیار حقیر و نمی‌خواهم اجازه دهم این حقارت مرا به حقارت مجبوری در تصمیم‎گیری بیاندازد. من با جبر می‌جنگم حتی اگر شکستم حتمی باشد؛ چرا که این جنگ و جراحت برداشتن را به رفاه و آرامش اجباری حقیرانه را ترجیح می‌دهم. نه بندگی را می‌پذیرم نه خدایی بنده‌مابانه را.

اکنون که این رقعه را می‌نویسم به جمع‌بندی در انتخاب گرایش نرسیدم، به سرهم‌بندی نیز، حتی گرایش‌های ذرات و کیهان را به فناوری‌ کوانتومی برتری نمی‌یابم، علت این خروشم نه راهنمایی دلسوزانه‌ی شما که نحوه‌ی استدلال شماست. شاید در آینده به این رسیدم که فناوری کوانتومی خوب است اما باز هم با فرمایشات شما مشکل دارم.

در دنیای امروز که 7میلیارد و خورده‌ای گوسفند موحد تنها پول را می‌پرستند من خودم را در جریانی نمی‌اندازم با این استدلال که آن جریان پرتراکم است. من حرف حضرت‌عالی را می‌فهمم، می‌فهمم که برای کار علمی نیاز به این پول لعنتی دارم، می‌فهمم آفیس می‌خواهم، دانشجو می‌خواهم، آزمایشگاه می‌خواهم و الخ اما که چه؟ با این سبک بازی در انتهای خط چه چیزی را می‌جویم؟ غایت برای من چه خواهد بود؟ اگر بناست بخاطر هدفم از ارزش‌های خودم کوتاه آیم دیگر چه فرقی با قوم یهود دارم؟ با قومی که شب‌ها برای تفریح کتاب‌شان را می‌خواندم و به حماقت‌شان می‌خندیدم؟ جدی من نیز همین‌قدر خنده‌دار و ترحم‌برانگیزم؟ اگر نمی‌توانم از این زمین‌های بازی از پیش تعریف شده خودم را بیرون بکشم و بازی خودم را در زمین خودم نکنم چه بسا بهتر عدم باشم.

پ،ن: در نهایت البته من مریضم، چرا که این‌همه کلمه می‌نویسم اما برای استاد ایمیل نمی‌کنم.

۰۱/۰۶/۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
هارب

نظرات  (۲)

میشه براش ایمیل کنی؟

حرف زدنه دیگه بفرست براش به نظرم...

 

پاسخ:
به این سادگی نیست... این مورد واقعا سخته

منظورت از گوسفند موحد چیه؟

مردم یکتا پرست رو می گی؟

پاسخ:
نه. گوسفندهای یکتاپرست، حالا اون یگانه‌ای که پرستیده می‌شه الزاما خدای ادیان ابراهیمی نیست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی